فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Condescend

ˌkɑːndəˈsend ˌkɒndɪˈsend

گذشته‌ی ساده:

condescended

شکل سوم:

condescended

سوم‌شخص مفرد:

condescends

وجه وصفی حال:

condescending

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive

(به طعنه) (به زیر دست) لطف کردن، محبت کردن، عنایت کردن، مرحمت کردن، تفضل کردن، بنده نوازی کردن، سر فرود آوردن، تمکین کردن، خود را همتراز مادون خود کردن (از روی لطف)، فروتنی کردن

verb - intransitive

افاده کردن، (برتری خود را) به رخ کشیدن، (به‌طور مصنوعی و زننده) رعایت ادب کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

Once a year, she condescended to visit his slum-dwelling parents.

او سالی یک بار با فیس و افاده سراغ والدین کوخ‌نشینش می‌رفت.

He looked at me condescendingly.

او نگاه عاقل اندر سفیه به من کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

condescend to somebody

منت سر کسی گذاشتن، کسی را ممنون خود کردن، کسی را رهین منت خود کردن، به کسی افتخار دادن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد condescend

  1. verb stoop, humble oneself
    Synonyms:
    agree yield submit comply accommodate concede descend oblige bend favor deign unbend accord acquiesce lower oneself be courteous grant demean oneself see fit degrade oneself come down off high horse talk down to vouchsafe toss a few crumbs high hat
    Antonyms:
    rise above

ارجاع به لغت condescend

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «condescend» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/condescend

لغات نزدیک condescend

پیشنهاد بهبود معانی