گذشتهی ساده:
condescendedشکل سوم:
condescendedسومشخص مفرد:
condescendsوجه وصفی حال:
condescending(به طعنه) (به زیر دست) لطف کردن، محبت کردن، عنایت کردن، مرحمت کردن، تفضل کردن، بنده نوازی کردن، سر فرود آوردن، تمکین کردن، خود را همتراز مادون خود کردن (از روی لطف)، فروتنی کردن
افاده کردن، (برتری خود را) به رخ کشیدن، (بهطور مصنوعی و زننده) رعایت ادب کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Once a year, she condescended to visit his slum-dwelling parents.
او سالی یک بار با فیس و افاده سراغ والدین کوخنشینش میرفت.
He looked at me condescendingly.
او نگاه عاقل اندر سفیه به من کرد.
condescend to somebody
منت سر کسی گذاشتن، کسی را ممنون خود کردن، کسی را رهین منت خود کردن، به کسی افتخار دادن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «condescend» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/condescend