با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Condescend

ˌkɑːndəˈsend ˌkɒndɪˈsend
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    condescended
  • شکل سوم:

    condescended
  • سوم شخص مفرد:

    condescends
  • وجه وصفی حال:

    condescending

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive
(به طعنه) (به زیر دست) لطف کردن، محبت کردن، عنایت کردن، مرحمت کردن، تفضل کردن، بنده نوازی کردن، سر فرود آوردن، تمکین کردن، خود را همتراز مادون خود کردن (از روی لطف)، فروتنی کردن
verb - intransitive
افاده کردن، (برتری خود را) به رخ کشیدن، (به‌طور مصنوعی و زننده) رعایت ادب کردن
- Once a year, she condescended to visit his slum-dwelling parents.
- او سالی یک بار با فیس و افاده سراغ والدین کوخ‌نشینش می‌رفت.
- He looked at me condescendingly.
- او نگاه عاقل اندر سفیه به من کرد.
- condescend to somebody
- منت سر کسی گذاشتن، کسی را ممنون خود کردن، کسی را رهین منت خود کردن، به کسی افتخار دادن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد condescend

  1. verb stoop, humble oneself
    Synonyms: accommodate, accord, acquiesce, agree, be courteous, bend, come down off high horse, comply, concede, degrade oneself, deign, demean oneself, descend, favor, grant, high hat, lower oneself, oblige, see fit, submit, talk down to, toss a few crumbs, unbend, vouchsafe, yield
    Antonyms: rise above

ارجاع به لغت condescend

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «condescend» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/condescend

لغات نزدیک condescend

پیشنهاد بهبود معانی