امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Slacken

ˈslækən ˈslækən
آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

همچنین می‌توان از slack off به‌ جای slacken استفاده کرد.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb
سست کردن، شل کردن یا شدن، آهسته کردن، کند کردن، کم شدن، نحیف کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- slackening trade
- کاسبی کساد
- The rope slackened.
- طناب شل شد.
- to slacken one's grip
- محکم در دست نگرفتن (شل در دست گرفتن) چیزی
- to slacken one's speed
- از سرعت خود کاستن
- to slacken the flow of water
- جریان آب را کم کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد slacken

  1. verb do little or nothing; loosen
    Synonyms: abate, decrease, diminish, dodge, drop off, dwindle, ease, ease off, featherbed, flag, goldbrick, goof off, idle, lax, lay back, lessen, let up, lie down on job, loose, moderate, neglect, reduce, relax, release, shirk, slack off, slow down, taper, tire, untighten, wane
    Antonyms: stiffen, tighten

ارجاع به لغت slacken

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «slacken» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/slacken

لغات نزدیک slacken

پیشنهاد بهبود معانی