Folding

    ˈfoʊldɪŋ ˈfəʊldɪŋ
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      folded

    • شکل سوم:

      folded

    • سوم‌شخص مفرد:

      folds

    معنی

    B2
    تاشو

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد folding

    1. verb bend or lay so that one part covers the other
      Synonyms:
      doubling creasing pleating enveloping plying rucking
      Antonyms:
      unfolding freeing loosening exposing
    1. verb to give way mentally and emotionally
      Synonyms:
      breaking collapsing cracking snapping
    1. verb cease to operate or cause to cease operating
      Synonyms:
      closing collapsing failing bending bowing surrendering submitting yielding withdrawing turning doubling embracing lapping overlapping enveloping gathering grouping flocking penning replicating creasing pleating plaiting buckling wrinkling crumpling crinkling ruffling flapping draping clasping intertwining looping crimping curling plying surrounding succumbing puckering
      Antonyms:
      straightening flattening unfolding leaving expanding unbending
    1. verb fail, close
      Synonyms:
      failing closing breaking collapsing crashing busting
      Antonyms:
      succeeding achieving
    1. noun the act of folding
      Synonyms:
      fold
    1. noun the process whereby a protein molecule assumes its intricate three-dimensional shape
      Synonyms:
      protein folding
    1. adjective capable of being folded up and stored
      Synonyms:
      foldable foldaway

    لغات هم‌خانواده folding

    ارجاع به لغت folding

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «folding» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/folding

    لغات نزدیک folding

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه