فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Unfledged

ˌʌnˈfledʒd ˌʌnˈfledʒd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • adjective
    خام‌دست، پر در نیاورده، کاملاً رشد نکرده، نابالغ، نارسا
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد unfledged

  1. adjective Young
    Synonyms: unfeathered, youthful, fledgling, adolescent, callow
  2. adjective Immature
    Synonyms: undeveloped, inexperienced, immature, raw
    Antonyms: fledged
  3. adjective (of an arrow) not equipped with feathers
    Synonyms: fledgeless, unvaned

ارجاع به لغت unfledged

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unfledged» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unfledged

لغات نزدیک unfledged

پیشنهاد بهبود معانی