آیکن بنر

گرامر مختصر و مفید فست‌دیکشنری

گرامر مختصر و مفید فست‌دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۹ فروردین ۱۴۰۴

    Exposure

    ɪkˈspoʊʒər ɪkˈspəʊʒə

    شکل جمع:

    exposures

    معنی exposure | جمله با exposure

    noun countable uncountable C1

    در معرض بودن، تماس، مواجهه

    Exposure to the sun had bleached her hair.

    تماس با آفتاب مویش را کم‌رنگ کرده بود.

    Exposure to radiation is dangerous.

    قرار گرفتن در معرض تابش خطرناک است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    These students are receiving maximum exposure to new ideas.

    این دانشجویان بیشترین مواجهه را با عقاید جدید دارند.

    Children need early exposure to different languages for better learning.

    کودکان برای یادگیری بهتر، نیاز به مواجهه‌ی زودهنگام با زبان‌های مختلف دارند.

    Prolonged exposure to loud noises may lead to hearing loss.

    قرار گرفتن طولانی‌مدت در معرض صداهای بلند ممکن است منجر به کاهش شنوایی شود.

    noun uncountable

    افشا، پرده‌برداری، برملا شدن، لو رفتن، آشکار شدن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    The full exposure of his crimes took two years.

    پرده‌برداری کامل از جنایات او دو سال طول کشید.

    The company's illegal activities were brought to exposure by a whistleblower.

    فعالیت‌های غیرقانونی شرکت توسط یک افشاگر برملا شد.

    noun uncountable

    پوشش رسانه‌ای، بازتاب خبری، معرفی (عمومی)

    Some candidates receive more positive exposure than others.

    برخی نامزدهای انتخاباتی پوشش رسانه‌ای مثبت‌تری از سایرین دریافت می‌کنند.

    The scandal gained massive exposure in international media.

    این رسوایی بازتاب خبری گسترده‌ای در رسانه‌های بین‌المللی داشت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The new product needs more exposure to attract customers.

    محصول جدید به معرفی عمومی بیشتری برای جذب مشتریان نیاز دارد.

    The media gave him a thorough exposure.

    رسانه‌ها او را کاملاً معرفی کردند.

    noun uncountable

    هیپوترمی، سرمازدگی

    He died of exposure.

    او در اثر سرمازدگی مرد.

    Hikers must be careful to avoid exposure in extreme winter conditions.

    کوهنوردان باید مراقب باشند تا در شرایط شدید زمستانی دچار هیپوترمی نشوند.

    noun countable

    نوردهی، زمان نوردهی

    In manual mode, the photographer controls the exposure of each frame.

    در حالت دستی، عکاس زمان نوردهی هر فریم را کنترل می‌کند.

    Improper exposure can result in underexposed or overexposed images.

    نوردهی نادرست می‌تواند منجر به تصاویر کم‌نور یا پرنور شود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    exposure factor

    عامل نوردهی

    noun singular

    به سمت جهتی بودن، رو به جهتی بودن، به طرفی بودن

    The apartment's eastern exposure allows for bright mornings and cooler afternoons.

    به سمت شرق بودن آپارتمان باعث می‌شود صبح‌ها روشن و بعدازظهرها خنک باشد.

    The house has a southern exposure, ensuring it gets plenty of sunlight.

    این خانه به طرف جنوب است که اطمینان می‌دهد نور خورشید زیادی دریافت می‌کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a house with an eastern exposure

    منزل رو به مشرق

    noun countable uncountable

    اقتصاد ریسک مالی، در معرض خطر مالی بودن، آسیب‌پذیری مالی

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

    مشاهده

    The company reduced its financial exposure by diversifying its investments.

    شرکت با متنوع‌سازی سرمایه‌گذاری‌هایش، ریسک مالی خود را کاهش داد.

    Many investors try to minimize their exposure to currency fluctuations.

    بسیاری از سرمایه‌گذاران سعی می‌کنند میزان آسیب‌پذیری خود را در برابر نوسانات ارزی به حداقل برسانند.

    noun uncountable

    اقتصاد سرمایه‌گذاری

    Increased exposure to emerging markets can yield high returns.

    افزایش سرمایه‌گذاری در بازارهای نوظهور می‌تواند بازدهی بالایی به همراه داشته باشد.

    The company aims for greater exposure to green technologies.

    این شرکت به‌دنبال افزایش سرمایه‌گذاری در فناوری‌های سبز است.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد exposure

    1. noun the act of subjecting to outside influences
      Synonyms:
      vulnerability disclosure confession liability unmasking publicity expose revelation betrayal uncovering baring unfolding display exhibition laying-open openness presentation publication airing publicizing danger showing susceptibility appearance discovery expression divulgement photograph divulgence unveiling susceptibleness acknowledgment exposé exposing leak giveaway hazard bombshell show up jeopardy outing photo orientation outlook vulnerableness nonimmunity f-stop unprotection subjection picture pic
      Antonyms:
      protection concealment covering secrecy hiding
    1. noun something disclosed, especially something not previously known or realized
      Synonyms:
      apocalypse disclosure exposé revelation eye opener
    1. noun uncovering; putting in view or danger
      Synonyms:
      disclosure revelation exhibition display unveiling showing publicity confession acknowledgment introduction presentation manifestation uncovering airing divulgence divulging betrayal risk hazard peril jeopardy liability vulnerability defenselessness nakedness openness laying open giveaway unmasking baring denunciation denudation susceptibility vulnerableness susceptiveness susceptivity
      Antonyms:
      hiding concealment covering

    Collocations

    exposure to light (or germs or sunshine etc.)

    قرار گرفتن در معرض نور (یا میکروب یا آفتاب و غیره)

    indecent exposure

    عورت نمایی (نمایاندن عمدی اندام پوشاندنی)

    سوال‌های رایج exposure

    شکل جمع exposure چی میشه؟

    شکل جمع exposure در زبان انگلیسی exposures است.

    ارجاع به لغت exposure

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «exposure» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/exposure

    لغات نزدیک exposure

    • - expostulate
    • - expostulation
    • - exposure
    • - exposure meter
    • - exposure to light (or germs or sunshine etc.)
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    seamstress score a goal scarcely scape scammer savor savior savage saul room temperature doozy doth downtime doyle drama queen تکذیب تکذیب کردن حمام ساقی ماهی تهی‌خار ماهی دیواربین ماهی جنگجو ماهی گوپی ماهی تترانئون ماهی‌ماهی ماهی پلاتی ماهی دم‌شمشیری لپ‌تاپ قاروقور قباد
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.