فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Ensue

ɪnˈsuː ɪnˈsjuː

گذشته‌ی ساده:

ensued

شکل سوم:

ensued

سوم‌شخص مفرد:

ensues

وجه وصفی حال:

ensuing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive adverb C1

از پس آمدن، از دنبال آمدن، بعد آمدن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

Usually death ensues from this kind of disease.

این‌گونه بیماری اغلب به مرگ منجر می‌شود.

Bitter enmities ensued from this misunderstanding.

دشمنی تلخی از پس این سوء‌تفاهم به‌وجود آمد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

in the ensuing months

در (طی) ماه‌های بعد

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ensue

  1. verb start to happen; come to pass
    Synonyms:
    occur follow arise develop result appear emanate proceed issue derive stem turn up attend succeed eventuate turn out befall come up come after come next supervene be consequent on be subsequent to eventualize
    Antonyms:
    precede antecede

ارجاع به لغت ensue

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ensue» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ensue

لغات نزدیک ensue

پیشنهاد بهبود معانی