با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Ensue

ɪnˈsuː ɪnˈsjuː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    ensued
  • شکل سوم:

    ensued
  • سوم‌شخص مفرد:

    ensues
  • وجه وصفی حال:

    ensuing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive adverb C1
از پس آمدن، از دنبال آمدن، بعد آمدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Usually death ensues from this kind of disease.
- این‌گونه بیماری اغلب به مرگ منجر می‌شود.
- Bitter enmities ensued from this misunderstanding.
- دشمنی تلخی از پس این سوء‌تفاهم به‌وجود آمد.
- in the ensuing months
- در (طی) ماه‌های بعد
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ensue

  1. verb start to happen; come to pass
    Synonyms: appear, arise, attend, be consequent on, befall, be subsequent to, come after, come next, come up, derive, develop, emanate, eventualize, eventuate, flow, follow, issue, occur, proceed, result, stem, succeed, supervene, turn out, turn up
    Antonyms: antecede, precede

ارجاع به لغت ensue

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ensue» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ensue

لغات نزدیک ensue

پیشنهاد بهبود معانی