با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Transplantation

ˌtrænzplænˈteɪʃn̩ ˌtrænsplɑːnˈteɪʃn̩
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • فراکاشتن، پیوند، جابه‌جا‌سازی، قلمه‌زنی، نشاکاری
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد transplantation

  1. noun The act of removing something from one location and introducing it in another location
    Synonyms: transplant, organ-transplant, transplanting

لغات هم‌خانواده transplantation

ارجاع به لغت transplantation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «transplantation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/transplantation

لغات نزدیک transplantation

پیشنهاد بهبود معانی