گذشتهی ساده:
immigratedشکل سوم:
immigratedسومشخص مفرد:
immigratesوجه وصفی حال:
immigratingمهاجرت کردن (به کشور دیگر)، میهن گزیدن، توطن اختیارکردن، آوردن، نشاندن، کوچ کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He immigrated to Canada.
او به کانادا کوچ کرد.
They emigrate from many countries but most of them wish to immigrate to North America.
آنان از کشورهای متعدد برونکوچ میکنند؛ ولی اکثرشان میخواهند به امریکای شمالی درونکوچ کنند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «immigrate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/immigrate