آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Immigration

ˌɪmɪˈɡreɪʃn ˌɪmɪˈɡreɪʃn

معنی immigration | جمله با immigration

noun uncountable B2

مهاجرت (ورود به کشوری دیگر برای زندگی)

The immigration process can be complex.

فرایند مهاجرت می‌تواند پیچیده باشد.

Immigration policies vary from country to country.

سیاست‌های مهاجرتی از کشوری به کشور دیگر متفاوت است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She studied the effects of immigration on the economy.

او تأثیرات مهاجرت بر اقتصاد را مطالعه کرد.

noun uncountable B1

کنترل گذرنامه، بازرسی گذرنامه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

Travelers often get nervous when waiting at immigration.

مسافران اغلب هنگام انتظار در بخش بازرسی گذرنامه مضطرب می‌شوند.

We got through immigration quickly because the lines were short.

ما خیلی سریع از کنترل گذرنامه عبور کردیم چون صف‌ها کوتاه بودند.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد immigration

  1. noun departure from one's native land to settle in another
    Synonyms:
    migration emigration settlement colonization exodus transmigration in-migration crossing the border change of allegiance

Collocations

immigration and naturalization service

(در امریکا) اداره‌ی مهاجرت و شهروندسازی

(امریکا) اداره‌ی مهاجرت و شهروند‌سازی

immigration policy

سیاست مهاجرتی، خط‌مشی مهاجرتی (مجموعه‌‌قوانینی که دولت‌ها برای مدیریت ورود، اقامت و خروج افراد خارجی به کشور خود تعیین می‌کنند)

immigration authorities

مقامات امور مهاجرت، مسئولان امور مهاجرت

لغات هم‌خانواده immigration

ارجاع به لغت immigration

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «immigration» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/immigration

لغات نزدیک immigration

پیشنهاد بهبود معانی