با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Immigrant

ˈɪməɡrənt ˈɪməɡrənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    immigrants

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B2
    مهاجر، تازه‌وارد، غریب، کوچ‌نشین، آواره
    • - illegal immigrants in America
    • - مهاجران غیرقانونی در امریکا
    • - The immigrant population is on the rise everywhere.
    • - در همه جا جمعیت مهاجران رو به افزایش است.
    • - an immigrant bird
    • - پرنده‌ی مهاجر (در کوچ)
    • - Our office is concerned with immigrant affairs.
    • - اداره‌ی ما با امور مهاجرتی سر و کار دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد immigrant

  1. noun person from a foreign land
    Synonyms: adoptive citizen, alien, colonist, documented alien, foreigner, incomer, migrant, naturalized citizen, newcomer, outsider, pioneer, settler, undocumented alien
    Antonyms: local, national, native

لغات هم‌خانواده immigrant

ارجاع به لغت immigrant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «immigrant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/immigrant

لغات نزدیک immigrant

پیشنهاد بهبود معانی