با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Migrant

ˈmaɪɡrənt ˈmaɪɡrənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    migrants

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective countable
کوچ‌کننده، مهاجر، سیار، جانور مهاجر، کوچ‌گر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- migrant farm workers
- کارگران کشاورزی کوچ‌گر (که برای کار از مزرعه‌ای به مزرعه‌ی دیگر می‌روند)، زارعین سیار
- migrant birds
- پرندگان مهاجر
- Some of the migrants settled in Iowa.
- برخی از کوچ‌گران در (ایالت) ایوا جایگزین شدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد migrant

  1. noun person who moves to a foreign place
    Synonyms: departer, drifter, emigrant, evacuee, expatriate, gypsy, immigrant, itinerant, migrator, mover, nomad, rover, tinker, transient, traveler, vagrant, wanderer
  2. adjective moving, traveling
    Synonyms: casual, changing, drifting, emigrating, errant, gypsy, immigrant, immigrating, impermanent, itinerant, migrative, migratorial, mobile, nomad, nomadic, on the move, passing over, passing through, peripatetic, ranging, roving, seasonal, shifting, temporary, tramp, transient, transmigratory, unsettled, vagabond, vagrant, wandering
    Antonyms: staying

لغات هم‌خانواده migrant

ارجاع به لغت migrant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «migrant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/migrant

لغات نزدیک migrant

پیشنهاد بهبود معانی