گذشتهی ساده:
operatedشکل سوم:
operatedسومشخص مفرد:
operatesکسبوکار عملیاتی، اجرایی
Our operating profits have increased significantly this quarter.
سود عملیاتی ما در این سهماهه افزایش چشمگیری داشته است.
The operating budget was approved for the upcoming fiscal year.
بودجهی اجرایی سال مالی آتی تصویب شد.
فعال، درحال کار
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She monitored the operating machinery with great care.
او ماشینآلات درحال کار را با دقت بسیار زیر نظر داشت.
The operating system needs an update for better performance.
سیستم فعال برای عملکرد بهتر نیاز به بهروزرسانی دارد.
دارایی در گردش
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «operating» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/operating