امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Piloting

ˈpaɪlətɪŋ ˈpaɪlətɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    piloted
  • شکل سوم:

    piloted
  • سوم‌شخص مفرد:

    pilots

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
خلبانی، مسیریابی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The piloting of the aircraft requires a skilled and experienced pilot.
- خلبانی هواپیما نیازمند یک خلبان ماهر و باتجربه است.
- the basics of piloting
- مبانی خلبانی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد piloting

  1. verb Operate an airplane
    Synonyms:
    steering leading guiding ushering flying managing navigating shepherding conducting escorting directing
  1. verb To direct the course of carefully
    Synonyms:
    steering navigating maneuvering jockeying guiding
  1. noun The occupation of a pilot
    Synonyms:
    pilotage navigation
  1. verb To run and control (a motor vehicle)
    Synonyms:
    tooling wheeling driving motoring

ارجاع به لغت piloting

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «piloting» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/piloting

لغات نزدیک piloting

پیشنهاد بهبود معانی