فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
خرید اشتراک

    Wheeling

    American: ˈwiːlɪŋ British: ˈwiːlɪŋ
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      wheeled

    • شکل سوم:

      wheeled

    • سوم‌شخص مفرد:

      wheels

    معنی

    شهر ویلینگ (در ایالت وست ویرجینیا - آمریکا)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد wheeling

    1. verb to turn or cause to turn in place, as on a hinge or fixed point, tracing an arclike path
      Synonyms:
      swinging pivoting
    1. verb to run and control (a motor vehicle)
      Synonyms:
      driving motoring piloting tooling
    1. verb ride a bicycle
      Synonyms:
      pedaling rolling turning circling spinning rotating revolving whirling twirling pivoting orbiting looping gyrating rounding reeling swirling gearing rimming tiring
    1. noun propelling something on wheels
      Synonyms:
      rolling

    ارجاع به لغت wheeling

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «wheeling» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wheeling

    لغات نزدیک wheeling

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه