امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Rounding

American: ˈraʊndɪŋ British: ˈraʊndɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    rounded
  • شکل سوم:

    rounded
  • سوم‌شخص مفرد:

    rounds

معنی

noun adjective
گرد کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rounding

  1. verb Attack in speech or writing
    Synonyms:
    shaping bending assaulting polishing wheeling supplementing molding turning curling coiling ringing plumping forming sniping perfecting orbiting looping completing circuiting assailing circling arching beating bowing banding curving approximating attacking
    Antonyms:
    levelling flattening straightening
  1. verb To turn
    Synonyms:
    turning spinning curving crooking bowing wheeling bending arching arcing angling whirling
  1. noun (mathematics) a miscalculation that results from rounding off numbers to a convenient number of decimals
    Synonyms:
    rounding error

ارجاع به لغت rounding

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rounding» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rounding

لغات نزدیک rounding

پیشنهاد بهبود معانی