آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Navigation

ˌnævəˈɡeɪʃn ˌnævəˈɡeɪʃn

معنی navigation | جمله با navigation

noun uncountable B2

ناوبری، هدایت (کشتی یا هواپیما و غیره)

Icebergs had made navigation very dangerous.

کوه‌های شناور یخ، ناوبری را بسیار خطرناک کرده بود.

noun uncountable

علم تعیین مسیر (برای کشتی و هواپیما و غیره)، رهیابی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
noun uncountable

رفت‌و‌آمد کشتی‌ها

The canal is open to navigation only six months out of the year.

آبراه فقط شش ماه از سال برای رفت و آمد کشتی باز است.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد navigation

  1. noun traveling, guiding along route, often over water
    Synonyms:
    sailing cruising voyage voyaging boating shipping navigating steering exploration flying seafaring pilotage piloting seamanship ocean travel helmsmanship nautics aeronautics yachting plotting a course steerage

ارجاع به لغت navigation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «navigation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/navigation

لغات نزدیک navigation

پیشنهاد بهبود معانی