ناوبری، هدایت، رهیابی (کشتی یا هواپیما و غیره)
Icebergs had made navigation very dangerous.
کوههای شناور یخ، ناوبری را بسیار خطرناک کرده بود.
The canal is open to navigation only six months out of the year.
آبراه فقط شش ماه از سال برای رفت و آمد کشتی باز است.
ناوبری، حرکت، گشتوگذار (بین سایتهای مختلف)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Navigation between pages is seamless thanks to the new interface.
بهلطف رابط کاربری جدید، حرکت بین صفحات بدون مشکل انجام میشود.
They redesigned the menu to improve navigation on mobile devices.
منو را برای بهبود ناوبری در دستگاههای موبایل بازطراحی کردند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «navigation» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/navigation