گذشتهی ساده:
enforcedشکل سوم:
enforcedسومشخص مفرد:
enforcesوجه وصفی حال:
enforcingاجراکردن، (بازور) از پیش بردن، وادار کردن، مجبورکردن، تأکیدکردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to enforce an argument with analogies
استدلال را با قیاس و تمثیل تقویت کردن
to enforce one's will on a child
خواستهی خود را به کودک تحمیل کردن
We will enforce the laws without regard to race or religion.
قوانین را بدون در نظر گرفتن نژاد یا مذهب اجرا خواهیم کرد.
law enforcement
اجرای قانون
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «enforce» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/enforce