(کسی که مردم را وادار میکند از قانون یا قاعدهای پیروی کنند یا موقعیت خاصی را به وقوع بپیوندند یا بپذیرند) مأمور اجرا، مجری
law enforcers
مجریان قانون
The city police's role as enforcers of traffic rules will increase.
نقش پلیس شهر بهعنوانِ مأموران اجرای قوانین راهنمایی و رانندگی افزایش خواهد یافت.
(کسی که ارادهی خود را با خشونت و ارعاب تحمیل میکند) جنایتکار خشن، عضو تیم خلافکاران
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
gangland enforcers linked to a drugs gang
جنایتکاران خشن مرتبط با باند مواد مخدر
She hired an enforcer to kill her ex-husband.
او یک جنایتکار خشن را استخدام کرد تا شوهر سابقش را بکشد.
ورزش (کسی که نقشش محافظت از هم تیمیها یا تسلط بر یک منطقه از زمین بازی است) بازیکن قوی، بازیکن خشن
former Southampton F.C. defensive enforcer
بازیکن دفاعی خشن تیم فوتبال ساوتهمپتون
Edmonton enforcer Kelly Buchberger scored twice in last night's game.
کلی بوخبرگر، بازیکن قوی تیم هاکی ادمونتون اویلرز، در بازی دیشب دو بار گلزنی کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «enforcer» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/enforcer