فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Commandeer

ˌkɑːmənˈdɪr ˌkɒmənˈdɪə

گذشته‌ی ساده:

commandeered

شکل سوم:

commandeered

سوم‌شخص مفرد:

commandeers

وجه وصفی حال:

commandeering

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive

وارد به خدمت اجباری کردن، برای ارتش برداشتن، مصادره کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

They commandeered a merchant's villa and turned it into a military hospital.

آن‌ها ویلای یک تاجر را مصادره و تبدیل به بیمارستان نظامی کردند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد commandeer

  1. verb seize, take over
    Synonyms:
    take grab seize assume appropriate annex confiscate usurp hijack requisition snatch take over activate enslave draft conscript preempt expropriate arrogate accroach sequester sequestrate liberate moonlight

ارجاع به لغت commandeer

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «commandeer» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/commandeer

لغات نزدیک commandeer

پیشنهاد بهبود معانی