فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Conscript

kənˈskrɪpt kənˈskrɪpt kənˈskrɪpt kənˈskrɪpt

گذشته‌ی ساده:

conscripted

شکل سوم:

conscripted

سوم‌شخص مفرد:

conscripts

وجه وصفی حال:

conscripting

شکل جمع:

conscripts

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb

سرباز وظیفه، مشمول نظام کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

He was conscripted into the army.

او را به خدمت نظام بردند.

Conscripts were trained in this military base.

سربازان وظیفه را در این پایگاه نظامی آموزش می‌دادند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

In some countries, military conscription has been abolished.

در برخی کشورها خدمت اجباری در ارتش ملغی شده است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد conscript

  1. noun recruit
    Synonyms:
    recruit inductee draftee

Collocations

a conscript army

ارتش متشکل از سربازان وظیفه (در مقابل ارتش متشکل از سربازان داوطلب و حرفه‌ای: volunteer army)

ارجاع به لغت conscript

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «conscript» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/conscript

لغات نزدیک conscript

پیشنهاد بهبود معانی