گذشتهی ساده:
necessitatedشکل سوم:
necessitatedسومشخص مفرد:
necessitatesوجه وصفی حال:
necessitatingایجاب کردن، مستلزم بودن
ناگزیر ساختن، بایسته کردن، بایستن، واجب کردن، مجبورکردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Bad weather necessitated a few changes in our plans.
هوای بد تغییراتی را در برنامهی ما ایجاب کرد.
Economic conditions necessitated immediate action.
اوضاع اقتصادی مستلزم اقدام فوری بود.
He was necessitated to agree.
او را وادار به موافقت کردند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «necessitate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/necessitate