گذشتهی ساده:
entailedشکل سوم:
entailedسومشخص مفرد:
entailsوجه وصفی حال:
entailingضروری بودن، مستلزم بودن، شامل بودن، فراهم کردن، متضمن بودن، دربرداشتن، حمل کردن بر، در پی داشتن، به دنبال داشتن، موجب شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
This project will entail great costs.
این طرح هزینهی زیادی در پی خواهد داشت.
Political democracy entails cultural democracy.
آزادی سیاسی مستلزم آزادی فرهنگی است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «entail» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/entail