با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Behave

bɪˈheɪv bɪˈheɪv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    behaved
  • شکل سوم:

    behaved
  • سوم شخص مفرد:

    behaves
  • وجه وصفی حال:

    behaving

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - intransitive B1
    رفتار کردن، حرکت کردن، درست رفتار کردن، سلوک کردن، ادب نگاه‌داشتن، مودب بودن، کنش کردن، کار کردن، عمل کردن، حرکت کردن
    • - He used to behave badly toward his wife.
    • - او نسبت به زنش بدرفتاری می‌کرد.
    • - How did he behave last night?
    • - دیشب چگونه رفتار کرد؟
    • - The children behaved themselves in front of the guests.
    • - بچه‌ها جلو مهمانان شیطانی نکردند.
    • - In very low temperatures, matter behaves differently.
    • - در حرارت‌های بسیار پایین ماده به‌طرز دیگری کنش می‌کند.
  • verb - transitive
    به‌طرز به‌خصوصی رفتار کردن (با خود) ، خوب رفتار کردن (با خود)
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد behave

  1. verb function
    Synonyms: act, operate, perform, react, run, take, work
  2. verb act reasonably, properly
    Synonyms: act correctly, act one’s age, act with decorum, be civil, be good, be nice, be on best behavior, be orderly, comport oneself, conduct oneself properly, control, demean oneself, deport oneself, direct, discipline oneself, keep one’s nose clean, keep the peace, live up to, manage, manage oneself, mind one’s manners, mind one’s p’s and q’s, observe golden rule, observe the law, play fair, shape up, toe the mark, watch one’s step
    Antonyms: act up, misbehave

لغات هم‌خانواده behave

ارجاع به لغت behave

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «behave» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/behave

لغات نزدیک behave

پیشنهاد بهبود معانی