فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Wield

wiːld wiːld

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C2

گردانیدن، اداره کردن، خوب به‌کار بردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

Rustam wielded his sword like a champion.

رستم مثل یک قهرمان شمشیر خود را به‌کار برد.

The queen wielded absolute power.

ملکه قدرت مطلق را در دست داشت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wield

  1. verb control, use
    Synonyms:
    use employ utilize handle operate manage exercise exert have possess hold apply work make use of have at one’s disposal conduct manipulate maneuver put to use ply brandish command flourish wave swing shake throw

ارجاع به لغت wield

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wield» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wield

لغات نزدیک wield

پیشنهاد بهبود معانی