آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۸ خرداد ۱۴۰۳

    Travel

    ˈtrævl ˈtrævl

    گذشته‌ی ساده:

    travelled

    شکل سوم:

    travelled

    سوم‌شخص مفرد:

    travels

    وجه وصفی حال:

    travelling

    شکل جمع:

    travels

    معنی travel | جمله با travel

    verb - intransitive verb - transitive A1

    سفر سفر کردن، مسافرت کردن، به سفر رفتن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی سفر

    مشاهده

    We traveled together from Tehran to Tabriz.

    از تهران تا تبریز با هم سفر کردیم.

    She plans to travel around Europe after graduation.

    قصد دارد پس از فارغ‌التحصیلی به اروپا مسافرت کند.

    verb - intransitive

    در راه خوب ماندن/نماندن (شراب و غیره)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    This wine doesn't travel well.

    این شراب در راه خوب نمی‌ماند.

    I bought a bottle of wine which doesn't travel well.

    شرابی خریدم که در راه خوب نمی‌ماند.

    verb - intransitive B1

    حرکت کردن

    a train that travels at 200 kilometers per hour

    قطاری که با سرعت ۲۰۰ کیلومتر بر ساعت حرکت می‌کند

    Some radio waves travel nearly at the speed of light.

    برخی امواج رادیویی با سرعتی تقریباً برابر با سرعت نور حرکت می‌کنند.

    verb - intransitive

    ورزش اضافه گام برداشتن (در بسکتبال)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    The point guard tried to travel around the opponent's defense.

    گارد رأس سعی کرد دور دفاع اضافه گام بردارد.

    The basketball player was penalized for traveling on the court.

    این بسکتبالیست به دلیل اضافه گام برداشتن در زمین جریمه شد.

    noun uncountable B1

    سفر سفر، مسافرت (عمل سفر کردن)

    Travel broadens the mind.

    سفر فکر را گسترده می‌کند.

    Howard was afraid of air travel.

    هاوارد از مسافرت هوایی می‌ترسید.

    noun plural C1

    سفر سفرها، مسافرت‌ها، سیر و سفر

    Nasir Khusraw wrote a book about his travels.

    ناصر‌خسرو کتابی درباره‌ی سفرهای خود نوشت.

    The couple's travels to Asia opened their eyes.

    مسافرت‌های این زوج به آسیا چشمان آن‌ها را گشود.

    noun uncountable

    حرکت

    My car's maximum travel speed is 200 kilometers per hour.

    حداکثر سرعت حرکت ماشین من ۲۰۰ کیلومتر بر ساعت است.

    the travel of the probe

    حرکت کاوشگر

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The orbital travel around the sun takes approximately one year.

    حرکت مداری به دور خورشید تقریباً یک سال طول می‌کشد.

    verb - intransitive

    پخش شدن، منتشر شدن (خبر و غیره)

    The news traveled fast through the small town.

    این خبر به‌سرعت در شهر کوچک پخش شد.

    In the age of social media, the news travels fast online.

    در عصر رسانه‌های اجتماعی، اخبار به‌سرعت در فضای مجازی منتشر می‌شوند.

    verb - intransitive

    ویزیتوری کردن (رفتن از جایی به جای دیگر به‌عنوان نماینده‌ی فروش)

    She travels as a sales representative for the company.

    او به‌عنوان نماینده‌ی فروش این شرکت ویزیتوری می‌کند.

    I travel as a sales representative.

    به‌عنوان نماینده‌ی فروش ویزیتوری می‌کنم.

    verb - intransitive

    حمل شدن

    Boxes that travel in cargo ships must be securely packed.

    جعبه‌هایی که در کشتی‌های باری حمل می‌شود، باید خوب بسته‌بندی شود.

    The package will travel across the ocean.

    این بسته از این طرف به آن طرف اقیانوس حمل خواهد شد.

    verb - transitive

    پیمودن، طی کردن

    Certain roads can be traveled only on horseback.

    برخی راه‌ها را فقط با اسب می‌توان پیمود.

    No other project has traveled so arduous a road.

    هیچ طرح دیگر چنین راه دشواری را طی نکرده است.

    noun plural

    سفر سفرنامه، شرح مسافرت‌ها

    Julie enjoys reading travels.

    جولی از خواندن سفر‌نامه لذت می‌برد.

    I have written my travels.

    شرح مسافرت‌هایم را نوشته‌ام.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد travel

    1. noun journey
      Synonyms:
      trip tour passage excursion ride drive movement transit trek voyage navigation wayfaring pilgrimage expedition peregrination sightseeing cruising roaming walk driving riding flying sailing seafaring touring trekking voyaging wandering biking commutation hop junket swing globe-trotting ramble wanderlust overnight weekend
    1. verb journey on a trip or tour
      Synonyms:
      go move visit tour cruise drive fly sail walk wander voyage cross progress trek explore migrate roam traverse proceed cover transmit jaunt ramble adventure motor hop scour jet overnight vacation wend sightsee rove junket weekend set out carry cover ground set forth take a trip make a journey take a plane take a train go abroad take a boat make one’s way knock around go camping go riding go into orbit
      Antonyms:
      stay remain

    Idioms

    bad news travels fast

    خبر بد زود به گوش همه می‌رسد.

    خبر بد زود پراکنده می‌شود.

    سوال‌های رایج travel

    گذشته‌ی ساده travel چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده travel در زبان انگلیسی travelled است.

    شکل سوم travel چی میشه؟

    شکل سوم travel در زبان انگلیسی travelled است.

    شکل جمع travel چی میشه؟

    شکل جمع travel در زبان انگلیسی travels است.

    وجه وصفی حال travel چی میشه؟

    وجه وصفی حال travel در زبان انگلیسی travelling است.

    سوم‌شخص مفرد travel چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد travel در زبان انگلیسی travels است.

    ارجاع به لغت travel

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «travel» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/travel

    لغات نزدیک travel

    • - travail
    • - trave
    • - travel
    • - travel a distance of x kilometres
    • - travel agency
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    eventually everlasting every one every other day exchange student exercise authority let go horny matcha pollen ghee tick off sine Ju quartz سبیل زن‌ذلیل ستبر سترگ سجود اتراق کردن اولویت بالاخره انضباط محابا پلمب پلمب کردن افتادن انداختن تزیین
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.