با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Hop

hɑːp hɒp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    hopped
  • شکل سوم:

    hopped
  • سوم شخص مفرد:

    hops
  • وجه وصفی حال:

    hopping
  • شکل جمع:

    hops

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive verb - intransitive adverb C2
    رازک، (در جمع) میوه رازک زدن به، رازک بار آوردن، (در جمع) آبجو، افیون، لی‌لی کردن، روی یک‌ پا جستن، جست‌وخیز کوچک کردن، رقصیدن، پرواز دادن، لنگان‌لنگان راه رفتن، پلکیدن
    • - The children were hopping around the flower bed.
    • - بچه‌ها دور باغچه لی‌لی می‌کردند.
    • - Two rabbits were hopping on the lawn.
    • - دو خرگوش روی چمن ورجه‌وورجه می‌کردند.
    • - The ball hopped down the alley.
    • - توپ در امتداد کوچه بالا و پایین می‌جهید.
    • - Let's hop down to the city for a day.
    • - بیا یک‌روزه سفر کوتاهی به شهر بکنیم.
    • - The boy hopped the fence.
    • - پسر از روی نرده پرید.
    • - I hopped down from the bus.
    • - از اتوبوس پریدم پایین.
    • - The deer hopped the wall.
    • - آهو از (روی) دیوار پرید.
    • - He hopped the train.
    • - پرید و سوار قطار شد.
    • - Their airlines hop all over California.
    • - هواپیماهای آن‌ها در سرتاسر کالیفرنیا پرواز می‌کند.
    • - The London-Paris hop took thirty minutes.
    • - پرواز لندن - پاریس سی دقیقه طول کشید.
    • - No, thanks. I have to hop it!
    • - نه، متشکرم. باید بروم!
    • - I am going to the hop tonight.
    • - امشب به (مجلس) رقص خواهم رفت.
    • - Lots of work to be done, you'd better hop to it!
    • - کار خیلی زیاد است، بهتر است جم بخوری!
    • - The police could never catch him on the hop.
    • - پلیس هرگز نتوانست او را در حین ارتکاب به جرم دستگیر کند.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد hop

  1. noun, verb jump on one leg
    Synonyms: bounce, bound, caper, dance, hurdle, leap, lop, lope, skip, skitter, spring, step, trip, vault

Phrasal verbs

  • hop on (or all over)

    (عامیانه) سرزنش کردن، گوشمالی دادن

  • hop up

    تخدیر کردن، (با مواد مخدر) تحریک کردن

    (موتور اتومبیل و غیره را) پرقدرت‌تر کردن، قوی‌تر کردن

Idioms

  • hop to it

    آغاز به کار کردن

  • on the hop

    (انگلیس) در حال ارتکاب، غافلگیر، ناآماده

ارجاع به لغت hop

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hop» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hop

لغات نزدیک hop

پیشنهاد بهبود معانی