گذشتهی ساده:
rovedشکل سوم:
rovedسومشخص مفرد:
rovesوجه وصفی حال:
rovingپرسه زدن، آواره شدن، راهزنی دریایی کردن، گردش کردن، ول گردیدن، سرگردانی و بیهدفی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Bands of smugglers roved the border areas.
دستههای قاچاقچی در حوالی مرز میگشتند.
to rove the woods
در بیشه پرسه زدن
a roving reporter
گزارشگر سیار
a man with roving eyes
مرد چشمچران
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «rove» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rove