فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Peregrinate

ˈperɪɡriːneɪt ˈperɪɡrɪneɪt

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive adjective

سفرکردن، سرگردان بودن، آواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن، به زیارت رفتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

the land bridge which allowed man to peregrinate to North America

پل زمینی که به بشر اجازه داد به امریکای شمالی برود

Byron peregrinated through northern Italy.

بایرون در شمال ایتالیا به گشت و گردش پرداخت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد peregrinate

  1. verb to make or go on a journey
    Synonyms:
    travel trip journey pass trek
  1. verb to move about at random, especially over a wide area
    Synonyms:
    wander roam rove stray drift ramble meander traipse range gad gallivant
  1. verb to travel about or journey on foot
    Synonyms:
    hike march trek tramp backpack traipse

ارجاع به لغت peregrinate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «peregrinate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/peregrinate

لغات نزدیک peregrinate

پیشنهاد بهبود معانی