آخرین به‌روزرسانی:

Roam

roʊm rəʊm

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb noun

پرسه زدن، تکاپو، گشتن، سیر کردن، گردیدن، سرگردانی

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

Armed bands roamed the streets.

دستجات مسلح در خیابان‌ها پرسه می‌زدند.

Sheep and goats roamed the meadows.

گوسفندان و بزها در مرغزارها می‌گشتند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد roam

  1. verb wander about
    Synonyms:
    walk travel hike ramble stroll rove wander drift saunter tramp traipse meander range prowl peregrinate gad bum bum around knock around hit the road vagabond trek traverse stray straggle gallivant

ارجاع به لغت roam

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «roam» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/roam

لغات نزدیک roam

پیشنهاد بهبود معانی