با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Roam

roʊm rəʊm
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adverb
    پرسه زدن، تکاپو، گشتن، سیر کردن، گردیدن، سرگردانی
    • - Armed bands roamed the streets.
    • - دستجات مسلح در خیابان‌ها پرسه می‌زدند.
    • - Sheep and goats roamed the meadows.
    • - گوسفندان و بزها در مرغزارها می‌گشتند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد roam

  1. verb wander about
    Synonyms: bum, bum around, drift, gad, gallivant, hike, hit the road, knock around, meander, peregrinate, prowl, ramble, range, rove, saunter, straggle, stray, stroll, struggle along, traipse, tramp, travel, traverse, trek, vagabond, walk

ارجاع به لغت roam

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «roam» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/roam

لغات نزدیک roam

پیشنهاد بهبود معانی