آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Visit

    ˈvɪzɪt ˈvɪzɪt

    گذشته‌ی ساده:

    visited

    شکل سوم:

    visited

    سوم‌شخص مفرد:

    visits

    وجه وصفی حال:

    visiting

    شکل جمع:

    visits

    معنی visit | جمله با visit

    verb - transitive A1

    دیدن کردن از، دید و بازدید کردن، زیارت کردن

    Last year he visited his mother only twice.

    پارسال فقط دوبار به دیدن مادرش رفت.

    Nowruz visits

    دید و بازدیدهای نوروز

    verb - transitive

    به دیدن (کسی یا چیزی) رفتن، رفتن (به محلی)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    to visit an art museum

    به یک موزه‌ی هنری رفتن

    a ship's visit to the port

    رفتن کشتی به بندرگاه

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a visit to a museum

    رفتن به موزه

    We will have enough time to visit the stores before dinner.

    وقت کافی داریم که قبل از شام سری به مغازه‌ها بزنیم.

    verb - intransitive

    (عامیانه) گپ زدن، صحبت دوستانه کردن، اختلاط کردن، تلفنی صحبت کردن

    a telephone visit with my sister

    صحبت تلفنی با خواهرم

    Ali visited with a neighbor on the telephone.

    علی با همسایه تلفنی گپ زد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Let's sit here and visit together for a while.

    بیا اینجا بنشینیم و قدری با هم اختلاط کنیم.

    verb - transitive

    (رفت‌و‌آمد رسمی برای بازرسی یا نظارت) سرکشی کردن

    The principal is visiting classrooms.

    رئیس مدرسه دارد کلاس‌ها را بازدید می‌کند.

    verb - transitive

    مسافرت، اقامت کوتاه (به عنوان مهمان)

    a visit to a neighboring town

    مسافرت به یک شهر مجاور

    a weekend visit with friends

    اقامت آخر هفته نزد دوستان

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Mehri will visit me for Nowruz holidays.

    مهری تعطیلات نوروز را نزد من خواهد گذراند.

    verb - transitive

    عیادت کردن، به ملاقات رفتن

    verb - transitive

    (به فکر و غیره) خطور کردن

    Then I was visited by a strange idea.

    سپس فکر عجیب و غریبی به مغزم خطور کرد.

    verb - transitive

    ویزیت دکتر، رفتن نزد پزشک

    We paid the doctor for three visits.

    برای سه بار ویزیت به دکتر پول دادیم.

    verb - transitive

    تلافی کردن، تقاص گرفتن، انتقام گرفتن

    to visit the sins of the fathers upon the children

    تقاص گناهان پدران را از فرزندان گرفتن

    verb - transitive

    به سروقت کسی رفتن، سراغ کسی رفتن، به سر کسی آمدن

    God visited his wrath upon them.

    خداوند آنان را مورد خشم خود قرار داد.

    verb - transitive

    دچار شدن یا کردن

    A drought visited that land.

    آن سرزمین دچار خشکسالی شد.

    verb - intransitive

    (به‌طور مکرر و منظم از جایی یا چیزی) بازدید کردن، سرکشی کردن، رفتن (به محلی)، سر زدن (به)

    He must make regular visits to his dentist.

    او باید مرتباً نزد دندانپزشک خود برود.

    Migratory birds visit these shores every spring.

    هر بهار پرندگان مهاجر به این سواحل می‌آیند.

    noun countable

    ملاقات، عیادت

    She went to visit a sick friend.

    او به دیدار یک دوست بیمار رفت.

    noun countable

    بازدید، دیدار

    my first visit to London

    اولین دیدار من از لندن

    educational visits

    بازدیدهای آموزشی

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد visit

    1. noun social call upon another
      Synonyms:
      call talk appointment interview visitation stop stay holiday vacation weekend evening sojourn stopover tarriance
    1. verb be a guest of
      Synonyms:
      see call stop by drop by look up go to see come by drop in pop in look in on pay a visit to call on swing by step in talk chat converse go over to come around look around pay a call stay with inspect stop off take in play sojourn frequent tarry dwell reside stay at tour crash drop over hit
    1. verb bother, haunt
      Synonyms:
      trouble afflict attack pain impose inflict punish descend upon force upon bring down on assail befall smite avenge wreak wreck

    Collocations

    return a visit

    به بازدید (کسی) رفتن

    Idioms

    make a visit (or pay a visit)

    به ملاقات رفتن، دیدار کردن، سرکشی کردن، به دیدن (کسی) رفتن

    لغات هم‌خانواده visit

    • noun
      visit, visitor, visitation
    • verb - transitive
      visit, revisit

    سوال‌های رایج visit

    گذشته‌ی ساده visit چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده visit در زبان انگلیسی visited است.

    شکل سوم visit چی میشه؟

    شکل سوم visit در زبان انگلیسی visited است.

    شکل جمع visit چی میشه؟

    شکل جمع visit در زبان انگلیسی visits است.

    وجه وصفی حال visit چی میشه؟

    وجه وصفی حال visit در زبان انگلیسی visiting است.

    سوم‌شخص مفرد visit چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد visit در زبان انگلیسی visits است.

    ارجاع به لغت visit

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «visit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/visit

    لغات نزدیک visit

    • - visionary
    • - visionless
    • - visit
    • - visitable
    • - visitant
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.