آخرین به‌روزرسانی:

Weekend

ˈwiːkend ˌwiːkˈend

گذشته‌ی ساده:

weekended

شکل سوم:

weekended

سوم‌شخص مفرد:

weekends

وجه وصفی حال:

weekending

شکل جمع:

weekends

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1

آخرهفته، پایان هفته

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

The weekend is a time to relax and recharge for the upcoming week.

آخرهفته زمانی برای استراحت و تجدید قوا برای هفته‌ی آتی است.

I love sleeping on the weekends.

دوست دارم آخرهفته‌ها بخوابم.

noun countable

سفر، تعطیلات، گشت‌وگذار، گردش (در آخرهفته)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

Sara surprised him with a weekend getaway.

سارا، او را با سفر آخرهفته غافلگیر کرد.

We went on a romantic weekend to the mountains.

ما به گشت‌وگذار آخرهفته‌ی رمانتیک در کوهستان رفتیم.

verb - intransitive

آخرهفته را گذراندن (تعطیلات)

We weekended in Damavand.

پایان هفته را در دماوند سپری کردیم.

I weekend at my grandparents' house.

آخر هفته را در خانه‌ی پدربزرگ و مادربزرگم می‌گذرانم.

adjective

آخرهفته‌ای، پاره‌وقت، نیمه‌وقت

She's a weekend musician who plays guitar in a local café on Sundays.

او نوازنده‌ی آخر هفته‌ای است که یکشنبه‌ها در کافه‌ی محلی گیتار می‌زند.

Weekend athletes often don’t train during the week and are more prone to injury.

ورزشکاران نیمه‌وقت اغلب درطول هفته تمرین نمی‌کنند و بیشتر در معرض آسیب‌دیدگی هستند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a week-end trip

سفر پایان هفته

weekend sale

فروش آخر هفته

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد weekend

  1. noun
    Synonyms:
    short vacation Saturday and Sunday end-of-the-week long-weekend English weekend

ارجاع به لغت weekend

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «weekend» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/weekend

لغات نزدیک weekend

پیشنهاد بهبود معانی