فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Sightseeing

ˈsaɪtˌsiːɪŋ ˈsaɪtˌsiːɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل سوم:

    sightseen
  • سوم شخص مفرد:

    sightsees
  • وجه وصفی حال:

    sightsaw

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun uncountable A2
    سفر گشت‌وگذار، بازدید از جاهای دیدنی
    • - There was no time to go sightseeing in Kurdistan.
    • - فرصتی برای گشت‌وگذار در کردستان دست نداد.
    • - Sightseeing can be tiring, but it's worth it to see all the beautiful sights and attractions.
    • - بازدید از جاهای دیدنی می‌تواند خسته‌کننده باشد اما دیدن تمام مناظر و جاذبه‌های زیبا ارزشمند است.
  • adjective
    سفر مربوط به گشت‌وگذار، مربوط به تماشای جاهای دیدنی
    • - The sightseeing guide pointed out all the historical buildings.
    • - راهنمای گشت‌وگذار به تمام بناهای تاریخی اشاره کرد.
    • - The sightseeing bus had large windows.
    • - اتوبوس گشت‌و‌گذار پنجره‌های بزرگی داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد sightseeing

  1. noun Going about to look at places of interest
    Synonyms: excursion, vacationing, rubber-necking, tour

ارجاع به لغت sightseeing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sightseeing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sightseeing

لغات نزدیک sightseeing

پیشنهاد بهبود معانی