با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Target

ˈtɑːrɡɪt ˈtɑːɡɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    targeted
  • شکل سوم:

    targeted
  • سوم شخص مفرد:

    targets
  • وجه وصفی حال:

    targeting
  • شکل جمع:

    targets

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B2
    نشانگاه، هدف، نشان، تیر نشانه
    • - He hit the bullet on the target.
    • - تیر را به نشانه زد.
    • - He became a target of newspaper attacks.
    • - او هدف حمله‌ی روزنامه‌ها شد.
    • - This time the target was a power generator.
    • - این دفعه هدف یک نیروگاه برق بود.
  • verb - transitive
    هدف‌گیری کردن
    • - Bombers targeted railway bridges.
    • - بمب‌افکن‌ها پل‌های راه‌آهن را هدف قرار دادند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد target

  1. noun aim, goal
    Synonyms: ambition, bull’s-eye, destination, duty, end, function, ground zero, intention, mark, object, objective, point, purpose, spot, use
  2. noun person as object of ridicule
    Synonyms: butt, byword, game, mark, pigeon, prey, quarry, scapegoat, scorn, sitting duck, sport, victim

ارجاع به لغت target

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «target» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/target

لغات نزدیک target

پیشنهاد بهبود معانی