آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۳ خرداد ۱۴۰۴

    Target

    ˈtɑːrɡɪt ˈtɑːɡɪt

    گذشته‌ی ساده:

    targeted

    شکل سوم:

    targeted

    سوم‌شخص مفرد:

    targets

    وجه وصفی حال:

    targeting

    شکل جمع:

    targets

    معنی target | جمله با target

    noun countable B2

    هدف، تیرنشان (تیراندازی)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    He hit the bullet on the target.

    تیر را به هدف زد.

    His target was set up at the end of the field.

    تیرنشان او در انتهای میدان نصب شد.

    noun countable

    هدف (حمله)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    This time the target was a power generator.

    این دفعه هدف یک نیروگاه برق بود.

    The target was the mayor.

    شهردار هدف بود.

    noun countable C2

    هدف (شخص یا گروه خاصی از مردم که چیزی به سمت آن‌ها معطوف شده است یا چیزی برای آن‌ها در نظر گرفته شده است)

    The marketing team identified their target audience as young adults aged 18-25.

    تیم بازاریابی مخاطبان هدف خود را جوانان ۱۸ تا ۲۵ ساله تعیین کرد.

    Understanding the target audience is crucial for any marketing campaign.

    درک مخاطبان هدف برای هر کمپین بازاریابی‌ای بسیار مهم است.

    noun countable

    مجازی هدف، آماج (انتقاد و غیره)

    He became a target of newspaper attacks.

    او هدف حمله‌ی روزنامه‌ها شد.

    The target of their criticism was the politician's controversial decision.

    آماج انتقاد آن‌ها تصمیم جنجالی این سیاست‌مدار بود.

    noun countable B2

    هدف، مقصود

    My target is to finish this project by the end of the day.

    هدف من این است که این پروژه را تا پایان روز تمام کنم.

    My target is to finish my assignment before the deadline.

    مقصود من این است که تکلیفم را پیش از موعد مقرر تمام کنم.

    verb - transitive

    مجازی هدف قرار دادن، به‌عنوان هدف انتخاب کردن (برای تبلیغات و انتقاد و غیره)

    We need to target younger audiences.

    باید مخاطبان جوان‌تر را هدف قرار دهیم.

    The teacher targeted the student's weaknesses.

    معلم نقاط ضعف دانش‌آموز را هدف قرار داد.

    verb - transitive

    هدف قرار دادن (شخص یا مکان و غیره)

    Bombers targeted railway bridges.

    بمب‌افکن‌ها پل‌های راه‌آهن را هدف قرار دادند.

    The hacker targeted the company's database.

    هکر پایگاه داده‌ی شرکت را هدف قرار داد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد target

    1. noun aim, goal
      Synonyms:
      purpose goal objective intention end object destination function use point mark spot duty ambition ground zero bull’s-eye
    1. noun person as object of ridicule
      Synonyms:
      victim prey scapegoat butt mark sport sitting duck pigeon quarry game scorn byword

    سوال‌های رایج target

    target به فارسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی target در زبان انگلیسی به معنای «هدف» است، و بسته به زمینه می‌تواند به مفهوم مقصد، نقطه تمرکز، یا حتی قربانی یک اقدام خاص اشاره داشته باشد.

    این واژه هم به‌صورت اسم (a target = یک هدف) و هم به‌صورت فعل (to target = هدف قرار دادن) استفاده می‌شود. در فارسی، بسته به بافت، می‌توان آن را «هدف»، «نشانه»، «مقصد» یا «مورد حمله» ترجمه کرد.

    در بافت نظامی و تیراندازی، «target» به نقطه‌ای گفته می‌شود که باید به آن شلیک کرد یا آن را مورد اصابت قرار داد. برای نمونه، در تمرینات نظامی یا تیراندازی ورزشی، افراد به سمت یک «target» مشخص گلوله یا تیر پرتاب می‌کنند. این کاربرد به‌نوعی ریشه‌ی اصلی و فیزیکی واژه را نشان می‌دهد که بعدها به مفاهیم انتزاعی‌تر گسترش یافته است.

    در دنیای کسب‌وکار، بازاریابی و مدیریت، «target» اغلب به گروه یا هدف خاصی اشاره دارد که فعالیت‌های تجاری بر آن متمرکز می‌شود. اصطلاحاتی مانند target market (بازار هدف)، target audience (مخاطب هدف) یا sales target (هدف فروش) از رایج‌ترین کاربردهای این واژه در این حوزه هستند. در این فضا، هدف‌گذاری دقیق و شناخت درست از «target» نقش مهمی در موفقیت استراتژی‌ها ایفا می‌کند. برای مثال، اگر شرکتی بازار هدف خود را به‌درستی شناسایی نکند، احتمال هدر رفتن منابع و شکست کمپین‌ها بسیار زیاد خواهد بود.

    در فضای فناوری و امنیت سایبری نیز «target» معنایی خاص دارد. در حملات سایبری، «target» معمولاً به سرور، سیستم، یا شخصی اشاره دارد که هکرها قصد دارند به آن نفوذ کنند. این کاربرد معنای منفی‌تری به واژه می‌دهد و نشان می‌دهد که فرد یا سیستم موردنظر در معرض تهدید یا سوءاستفاده قرار دارد. حتی در بحث‌های سیاسی یا اجتماعی، افرادی ممکن است به‌عنوان «target» کمپین‌های تخریبی، حملات کلامی، یا تبعیض قرار گیرند.

    از جنبه روانی و فردی، داشتن یک «target» یا هدف در زندگی از اهمیت بالایی برخوردار است. افراد برای رشد شخصی، پیشرفت شغلی یا تحصیل، معمولاً اهداف مشخصی تعیین می‌کنند. وجود «target» در زندگی نه‌تنها جهت می‌دهد، بلکه انگیزه، تمرکز و تلاش را نیز معنا می‌بخشد. بدون هدف، انسان مستعد سردرگمی، روزمرگی و بی‌انگیزگی است.

    چه در عرصه‌ی شخصی و چه در سطوح کلان، مفهوم «target» نقشی بنیادین در جهت‌گیری رفتارها، تصمیم‌گیری‌ها و نتایج نهایی دارد.

    گذشته‌ی ساده target چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده target در زبان انگلیسی targeted است.

    شکل سوم target چی میشه؟

    شکل سوم target در زبان انگلیسی targeted است.

    شکل جمع target چی میشه؟

    شکل جمع target در زبان انگلیسی targets است.

    وجه وصفی حال target چی میشه؟

    وجه وصفی حال target در زبان انگلیسی targeting است.

    سوم‌شخص مفرد target چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد target در زبان انگلیسی targets است.

    ارجاع به لغت target

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «target» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/target

    لغات نزدیک target

    • - tare
    • - targe
    • - target
    • - target audience
    • - target computer
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.