گذشتهی ساده:
targetedشکل سوم:
targetedسومشخص مفرد:
targetsوجه وصفی حال:
targetingشکل جمع:
targetsهدف، تیرنشان (تیراندازی)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
He hit the bullet on the target.
تیر را به هدف زد.
His target was set up at the end of the field.
تیرنشان او در انتهای میدان نصب شد.
هدف (حمله)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
This time the target was a power generator.
این دفعه هدف یک نیروگاه برق بود.
The target was the mayor.
شهردار هدف بود.
هدف (شخص یا گروه خاصی از مردم که چیزی به سمت آنها معطوف شده است یا چیزی برای آنها در نظر گرفته شده است)
The marketing team identified their target audience as young adults aged 18-25.
تیم بازاریابی مخاطبان هدف خود را جوانان ۱۸ تا ۲۵ ساله تعیین کرد.
Understanding the target audience is crucial for any marketing campaign.
درک مخاطبان هدف برای هر کمپین بازاریابیای بسیار مهم است.
مجازی هدف، آماج (انتقاد و غیره)
He became a target of newspaper attacks.
او هدف حملهی روزنامهها شد.
The target of their criticism was the politician's controversial decision.
آماج انتقاد آنها تصمیم جنجالی این سیاستمدار بود.
هدف، مقصود
My target is to finish this project by the end of the day.
هدف من این است که این پروژه را تا پایان روز تمام کنم.
My target is to finish my assignment before the deadline.
مقصود من این است که تکلیفم را پیش از موعد مقرر تمام کنم.
مجازی هدف قرار دادن، بهعنوان هدف انتخاب کردن (برای تبلیغات و انتقاد و غیره)
We need to target younger audiences.
باید مخاطبان جوانتر را هدف قرار دهیم.
The teacher targeted the student's weaknesses.
معلم نقاط ضعف دانشآموز را هدف قرار داد.
هدف قرار دادن (شخص یا مکان و غیره)
Bombers targeted railway bridges.
بمبافکنها پلهای راهآهن را هدف قرار دادند.
The hacker targeted the company's database.
هکر پایگاه دادهی شرکت را هدف قرار داد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «target» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/target