آخرین به‌روزرسانی:

Target

ˈtɑːrɡɪt ˈtɑːɡɪt

گذشته‌ی ساده:

targeted

شکل سوم:

targeted

سوم‌شخص مفرد:

targets

وجه وصفی حال:

targeting

شکل جمع:

targets

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2

هدف، تیرنشان (تیراندازی)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

He hit the bullet on the target.

تیر را به هدف زد.

His target was set up at the end of the field.

تیرنشان او در انتهای میدان نصب شد.

noun countable

هدف (حمله)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

This time the target was a power generator.

این دفعه هدف یک نیروگاه برق بود.

The target was the mayor.

شهردار هدف بود.

noun countable C2

هدف (شخص یا گروه خاصی از مردم که چیزی به سمت آن‌ها معطوف شده است یا چیزی برای آن‌ها در نظر گرفته شده است)

The marketing team identified their target audience as young adults aged 18-25.

تیم بازاریابی مخاطبان هدف خود را جوانان ۱۸ تا ۲۵ ساله تعیین کرد.

Understanding the target audience is crucial for any marketing campaign.

درک مخاطبان هدف برای هر کمپین بازاریابی‌ای بسیار مهم است.

noun countable

مجازی هدف، آماج (انتقاد و غیره)

He became a target of newspaper attacks.

او هدف حمله‌ی روزنامه‌ها شد.

The target of their criticism was the politician's controversial decision.

آماج انتقاد آن‌ها تصمیم جنجالی این سیاست‌مدار بود.

noun countable B2

هدف، مقصود

My target is to finish this project by the end of the day.

هدف من این است که این پروژه را تا پایان روز تمام کنم.

My target is to finish my assignment before the deadline.

مقصود من این است که تکلیفم را پیش از موعد مقرر تمام کنم.

verb - transitive

مجازی هدف قرار دادن، به‌عنوان هدف انتخاب کردن (برای تبلیغات و انتقاد و غیره)

We need to target younger audiences.

باید مخاطبان جوان‌تر را هدف قرار دهیم.

The teacher targeted the student's weaknesses.

معلم نقاط ضعف دانش‌آموز را هدف قرار داد.

verb - transitive

هدف قرار دادن (شخص یا مکان و غیره)

Bombers targeted railway bridges.

بمب‌افکن‌ها پل‌های راه‌آهن را هدف قرار دادند.

The hacker targeted the company's database.

هکر پایگاه داده‌ی شرکت را هدف قرار داد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد target

  1. noun aim, goal
    Synonyms:
    purpose goal objective intention end object destination function use point mark spot duty ambition ground zero bull’s-eye
  1. noun person as object of ridicule
    Synonyms:
    victim prey scapegoat butt mark sport sitting duck pigeon quarry game scorn byword

سوال‌های رایج target

target به فارسی چی می‌شه؟

کلمه‌ی target در زبان انگلیسی به معنای «هدف» است، و بسته به زمینه می‌تواند به مفهوم مقصد، نقطه تمرکز، یا حتی قربانی یک اقدام خاص اشاره داشته باشد.

این واژه هم به‌صورت اسم (a target = یک هدف) و هم به‌صورت فعل (to target = هدف قرار دادن) استفاده می‌شود. در فارسی، بسته به بافت، می‌توان آن را «هدف»، «نشانه»، «مقصد» یا «مورد حمله» ترجمه کرد.

در بافت نظامی و تیراندازی، «target» به نقطه‌ای گفته می‌شود که باید به آن شلیک کرد یا آن را مورد اصابت قرار داد. برای نمونه، در تمرینات نظامی یا تیراندازی ورزشی، افراد به سمت یک «target» مشخص گلوله یا تیر پرتاب می‌کنند. این کاربرد به‌نوعی ریشه‌ی اصلی و فیزیکی واژه را نشان می‌دهد که بعدها به مفاهیم انتزاعی‌تر گسترش یافته است.

در دنیای کسب‌وکار، بازاریابی و مدیریت، «target» اغلب به گروه یا هدف خاصی اشاره دارد که فعالیت‌های تجاری بر آن متمرکز می‌شود. اصطلاحاتی مانند target market (بازار هدف)، target audience (مخاطب هدف) یا sales target (هدف فروش) از رایج‌ترین کاربردهای این واژه در این حوزه هستند. در این فضا، هدف‌گذاری دقیق و شناخت درست از «target» نقش مهمی در موفقیت استراتژی‌ها ایفا می‌کند. برای مثال، اگر شرکتی بازار هدف خود را به‌درستی شناسایی نکند، احتمال هدر رفتن منابع و شکست کمپین‌ها بسیار زیاد خواهد بود.

در فضای فناوری و امنیت سایبری نیز «target» معنایی خاص دارد. در حملات سایبری، «target» معمولاً به سرور، سیستم، یا شخصی اشاره دارد که هکرها قصد دارند به آن نفوذ کنند. این کاربرد معنای منفی‌تری به واژه می‌دهد و نشان می‌دهد که فرد یا سیستم موردنظر در معرض تهدید یا سوءاستفاده قرار دارد. حتی در بحث‌های سیاسی یا اجتماعی، افرادی ممکن است به‌عنوان «target» کمپین‌های تخریبی، حملات کلامی، یا تبعیض قرار گیرند.

از جنبه روانی و فردی، داشتن یک «target» یا هدف در زندگی از اهمیت بالایی برخوردار است. افراد برای رشد شخصی، پیشرفت شغلی یا تحصیل، معمولاً اهداف مشخصی تعیین می‌کنند. وجود «target» در زندگی نه‌تنها جهت می‌دهد، بلکه انگیزه، تمرکز و تلاش را نیز معنا می‌بخشد. بدون هدف، انسان مستعد سردرگمی، روزمرگی و بی‌انگیزگی است.

چه در عرصه‌ی شخصی و چه در سطوح کلان، مفهوم «target» نقشی بنیادین در جهت‌گیری رفتارها، تصمیم‌گیری‌ها و نتایج نهایی دارد.

ارجاع به لغت target

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «target» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/target

لغات نزدیک target

پیشنهاد بهبود معانی