با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Victim

ˈvɪktɪm ˈvɪktɪm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    victims

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
قربانی، تلفات، برخی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- the civilian victims of the bombing
- قربانیان غیرنظامی بمباران
- She was the innocent victim of an arson attack.
- او قربانی‌ای بی‌گناه در اثر حمله‌ی آتش‌افروزی بود.
noun countable
طعمه، شکار، هدف
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد victim

  1. noun someone or something sacrificed, preyed upon
    Synonyms: babe in woods, butt, casualty, clown, dupe, easy make, easy mark, fatality, fool, gambit, gopher, gudgeon, gull, hireling, hunted, immolation, injured party, innocent, mark, martyr, patsy, pawn, pigeon, prey, pushover, quarry, sacrifice, scapegoat, sitting duck, sitting target, soft touch, stooge, sucker, sufferer, underdog, wretch
    Antonyms: criminal, culprit

ارجاع به لغت victim

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «victim» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/victim

لغات نزدیک victim

پیشنهاد بهبود معانی