آیکن بنر

زمان‌های انگلیسی رو قاطی نکن! همه‌شون در فست‌دیکشنری مرتب شدن

زمان‌های انگلیسی رو قاطی نکن! گرامر زمان‌ها در Fastdic

مشاهده
آخرین به‌روزرسانی:

Emir

eˈmɪr eˈmɪə

توضیحات:

شکل نوشتاری دیگر این لغت: amir

معنی emir | جمله با emir

noun countable

امیر (حاکم یا رئیس یا فرمانده در کشورهای اسلامی)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

The emir's reign was marked by prosperity and stability.

دوران سلطنت امیر با رفاه و ثبات همراه بود.

The amir's palace was a grand and opulent structure.

کاخ امیر بنایی باشکوه و مجلل بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The emir's entourage consisted of loyal advisors and skilled warriors.

همراهان امیر متشکل از مشاوران وفادار و جنگجویان ماهر بودند.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد emir

  1. noun prince
    Synonyms:

ارجاع به لغت emir

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «emir» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/emir

لغات نزدیک emir

پیشنهاد بهبود معانی