فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Prof

prɑːf prɒf

شکل جمع:

profs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable informal

استاد، پروفسور

I need to schedule a meeting with my prof to discuss my research project.

برای بحث در مورد پروژه‌ی تحقیقاتی‌ام باید جلسه‌ای با استادم ترتیب دهم.

The prof asked the students to turn in their assignments by Friday.

پروفسور از دانشجویان خواست تا تکالیف خود را تا روز جمعه تحویل دهند.

abbreviation

حرفه‌ای (professional)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

She is a prof player.

او بازیکن حرفه‌ای است.

The prof athlete broke a new record.

این ورزشکار حرفه‌ای رکورد جدیدی را شکست.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The prof chef prepared a delicious meal.

سرآشپز حرفه‌ای غذای خوشمزه‌ای را آماده کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد prof

  1. noun someone who is a member of the faculty at a college or university
    Synonyms:
    professor

ارجاع به لغت prof

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «prof» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/prof

لغات نزدیک prof

پیشنهاد بهبود معانی