آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Beacon

ˈbiːkən ˈbiːkən

گذشته‌ی ساده:

beaconed

شکل سوم:

beaconed

سوم‌شخص مفرد:

beacons

وجه وصفی حال:

beaconing

شکل جمع:

beacons

معنی beacon | جمله با beacon

noun countable

راهنمایی و رانندگی چراغ راهنما، چراغ چشمک‌زن، چراغ هشداردهنده

The police car had a blue rotating beacon on its roof.

خودروی پلیس دارای چراغ چرخان آبی بر روی سقف خود بود.

Beacons are often placed near sharp bends or dangerous intersections.

چراغ‌های هشدار معمولاً در نزدیکی پیچ‌های تند یا تقاطع‌های خطرناک قرار داده می‌شوند.

noun countable

فانوس دریایی، آتش هشداردهنده، چراغ راهنما

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

The sailors were relieved to see a beacon on the shore.

ملوانان با دیدن فانوس دریایی در ساحل خیالشان راحت شد.

The emergency beacon helped rescuers locate the stranded hikers.

چراغ راهنمای اضطراری به نجات‌گران کمک کرد تا کوهنوردان گیرافتاده را پیدا کنند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The beacon warned planes of dangerous weather conditions.

چراغ دریایی به هواپیماها در مورد شرایط آب‌وهوایی خطرناک هشدار داد.

noun countable

بیکن، فرستنده‌ی رادیویی

Radio beacons are essential for automatic landing systems in bad weather.

فرستنده‌های رادیویی برای سیستم‌های فرود خودکار در شرایط بد آب‌وهوایی ضروری هستند.

The rescue team located the missing boat using its emergency beacon.

تیم نجات، قایق گمشده را با استفاده از بیکن اضطراری آن پیدا کرد.

noun countable

مجازی الهام‌بخش، نور امید، چراغ راه، منبع الهام

Fatimeh's good influence shone like a beacon.

تأثیر خوب فاطمه همچون منبع نور تابناکی می‌درخشید.

The teacher's passion for teaching was a beacon for her students.

شوروشوق معلم در تدریس، منبع الهام شاگردانش بود.

verb - intransitive

روشن کردن، منور کردن

Truth shall beacon our way.

حقیقت راه ما را روشن خواهد کرد.

Her unwavering spirit beaconed hope for all those who felt lost.

روحیه‌ی استوار او برای همه‌ی کسانی که احساس گمراهی می‌کردند، نور امید را روشن می‌کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد beacon

  1. noun a tower with a light that gives warning of shoals to passing ships
    Synonyms:
    lighthouse flare guide signal signal fire pharos lantern signal light signal beam balefire lamp cresset light torch rocket beacon fire heliograph beam mark radar sonar pharos. associated word:pharology airline beacon seamark radio-beacon air control beacon sign beacon light radiomicrophone signpost warning watchtower ringside
  1. noun a radio station that broadcasts a directional signal for navigational purposes
    Synonyms:
    radio-beacon
  1. noun light used as signal, guide

سوال‌های رایج beacon

شکل جمع beacon چی میشه؟

شکل جمع beacon در زبان انگلیسی beacons است.

گذشته‌ی ساده beacon چی میشه؟

گذشته‌ی ساده beacon در زبان انگلیسی beaconed است.

شکل سوم beacon چی میشه؟

شکل سوم beacon در زبان انگلیسی beaconed است.

وجه وصفی حال beacon چی میشه؟

وجه وصفی حال beacon در زبان انگلیسی beaconing است.

سوم‌شخص مفرد beacon چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد beacon در زبان انگلیسی beacons است.

ارجاع به لغت beacon

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «beacon» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/beacon

لغات نزدیک beacon

پیشنهاد بهبود معانی