شکل جمع:
beaconsچراغ دریایی
The sailors were relieved to see a beacon on the shore.
ملوانان با دیدن چراغ دریایی در ساحل خیالشان راحت شد.
The beacon warned planes of dangerous weather conditions.
چراغ دریایی به هواپیماها در مورد شرایط آبوهوایی خطرناک هشدار داد.
مجازی منبع نور، منبع الهام
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Fatimeh's good influence shone like a beacon.
تأثیر خوب فاطمه همچون منبع نور تابناکی میدرخشید.
The teacher's passion for teaching was a beacon for her students.
شوروشوق معلم در تدریس، منبع الهام شاگردانش بود.
روشن کردن، منور کردن
Truth shall beacon our way.
حقیقت راه ما را روشن خواهد کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «beacon» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/beacon