آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۳۱ تیر ۱۴۰۴

    Beacon

    ˈbiːkən ˈbiːkən

    گذشته‌ی ساده:

    beaconed

    شکل سوم:

    beaconed

    سوم‌شخص مفرد:

    beacons

    وجه وصفی حال:

    beaconing

    شکل جمع:

    beacons

    معنی beacon | جمله با beacon

    noun countable

    راهنمایی و رانندگی چراغ راهنما، چراغ چشمک‌زن، چراغ هشداردهنده

    The police car had a blue rotating beacon on its roof.

    خودروی پلیس دارای چراغ چرخان آبی بر روی سقف خود بود.

    Beacons are often placed near sharp bends or dangerous intersections.

    چراغ‌های هشدار معمولاً در نزدیکی پیچ‌های تند یا تقاطع‌های خطرناک قرار داده می‌شوند.

    noun countable

    فانوس دریایی، آتش هشداردهنده، چراغ راهنما

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    The sailors were relieved to see a beacon on the shore.

    ملوانان با دیدن فانوس دریایی در ساحل خیالشان راحت شد.

    The emergency beacon helped rescuers locate the stranded hikers.

    چراغ راهنمای اضطراری به نجات‌گران کمک کرد تا کوهنوردان گیرافتاده را پیدا کنند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The beacon warned planes of dangerous weather conditions.

    چراغ دریایی به هواپیماها در مورد شرایط آب‌وهوایی خطرناک هشدار داد.

    noun countable

    بیکن، فرستنده‌ی رادیویی

    Radio beacons are essential for automatic landing systems in bad weather.

    فرستنده‌های رادیویی برای سیستم‌های فرود خودکار در شرایط بد آب‌وهوایی ضروری هستند.

    The rescue team located the missing boat using its emergency beacon.

    تیم نجات، قایق گمشده را با استفاده از بیکن اضطراری آن پیدا کرد.

    noun countable

    مجازی الهام‌بخش، نور امید، چراغ راه، منبع الهام

    Fatimeh's good influence shone like a beacon.

    تأثیر خوب فاطمه همچون منبع نور تابناکی می‌درخشید.

    The teacher's passion for teaching was a beacon for her students.

    شوروشوق معلم در تدریس، منبع الهام شاگردانش بود.

    verb - intransitive

    روشن کردن، منور کردن

    Truth shall beacon our way.

    حقیقت راه ما را روشن خواهد کرد.

    Her unwavering spirit beaconed hope for all those who felt lost.

    روحیه‌ی استوار او برای همه‌ی کسانی که احساس گمراهی می‌کردند، نور امید را روشن می‌کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد beacon

    1. noun a tower with a light that gives warning of shoals to passing ships
      Synonyms:
      lighthouse flare guide signal signal fire pharos lantern signal light signal beam balefire lamp cresset light torch rocket beacon fire heliograph beam mark radar sonar pharos. associated word:pharology airline beacon seamark radio-beacon air control beacon sign beacon light radiomicrophone signpost warning watchtower ringside
    1. noun a radio station that broadcasts a directional signal for navigational purposes
      Synonyms:
      radio-beacon
    1. noun light used as signal, guide
      Synonyms:
      sign signal light lamp lantern flare beam guidepost lighthouse warning signal alert alarm bonfire signal fire balefire watchtower rocket radar heliograph pharos lodestar smoke signal

    سوال‌های رایج beacon

    شکل جمع beacon چی میشه؟

    شکل جمع beacon در زبان انگلیسی beacons است.

    گذشته‌ی ساده beacon چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده beacon در زبان انگلیسی beaconed است.

    شکل سوم beacon چی میشه؟

    شکل سوم beacon در زبان انگلیسی beaconed است.

    وجه وصفی حال beacon چی میشه؟

    وجه وصفی حال beacon در زبان انگلیسی beaconing است.

    سوم‌شخص مفرد beacon چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد beacon در زبان انگلیسی beacons است.

    ارجاع به لغت beacon

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «beacon» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/beacon

    لغات نزدیک beacon

    • - beachhead
    • - beachwear
    • - beacon
    • - bead
    • - beaded
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    eventually everlasting every one every other day exchange student exercise authority let go horny matcha pollen ghee tick off sine Ju quartz سبیل زن‌ذلیل ستبر سترگ سجود اتراق کردن اولویت بالاخره انضباط محابا پلمب پلمب کردن افتادن انداختن تزیین
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.