امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Beacon

ˈbiːkən ˈbiːkən
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    beacons

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
چراغ دریایی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- The sailors were relieved to see a beacon on the shore.
- ملوانان با دیدن چراغ دریایی در ساحل خیالشان راحت شد.
- The beacon warned planes of dangerous weather conditions.
- چراغ دریایی به هواپیماها در مورد شرایط آب‌وهوایی خطرناک هشدار داد.
noun countable
مجازی منبع نور، منبع الهام
- Fatimeh's good influence shone like a beacon.
- تأثیر خوب فاطمه همچون منبع نور تابناکی می‌درخشید.
- The teacher's passion for teaching was a beacon for her students.
- شوروشوق معلم در تدریس، منبع الهام شاگردانش بود.
verb - intransitive
روشن کردن، منور کردن
- Truth shall beacon our way.
- حقیقت راه ما را روشن خواهد کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد beacon

  1. noun light used as signal, guide
    Synonyms:
    sign signal light lamp lantern beacon flare beam guidepost lighthouse warning signal alert alarm bonfire signal fire balefire watchtower rocket radar heliograph pharos lodestar smoke signal

ارجاع به لغت beacon

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «beacon» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/beacon

لغات نزدیک beacon

پیشنهاد بهبود معانی