امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Torch

tɔːrtʃ tɔːtʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    torched
  • شکل سوم:

    torched
  • سوم‌شخص مفرد:

    torches
  • وجه وصفی حال:

    torching
  • شکل جمع:

    torches

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
انگلیسی بریتانیایی چراغ‌قوه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- She handed me a torch to light up the pathway.
- او یک چراغ‌قوه به من داد تا مسیر را روشن کنم.
- He carefully packed his backpack, making sure to include extra batteries for his torch.
- او با دقت کوله‌پشتی‌اش را بست و مطمئن شد که برای چراغ‌قوه‌ی خود باتری‌های اضافی نیز قرار داده است.
noun countable
مشعل
- Olympic torch
- مشعل المپیک
- I switched on the torch to navigate through the dark forest.
- مشعل را روشن کردم تا در جنگل تاریک حرکت کنم.
noun singular
مشعل (نمادی سیاسی از یک جنبش یا ایده که تأثیر مثبت مهمی دارد)
- The torch of democracy must never be extinguished.
- مشعل دموکراسی هرگز نباید خاموش شود.
- The torch of equality was ignited during the civil rights movement.
- مشعل برابری در جریان جنبش حقوق مدنی روشن شد.
verb - transitive
آتش زدن، به آتش کشیدن
- The group of vandals decided to torch the abandoned warehouse.
- گروه خرابکاران تصمیم گرفتند انبار متروکه را به آتش بکشند.
- The arsonist was caught trying to torch the school building.
- آتش‌افروز در تلاش برای به آتش کشیدن ساختمان مدرسه دستگیر شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد torch

  1. noun A burner that mixes air and gas to produce a very hot flame
    Synonyms: flashlight, beacon, firebrand, flare, light, lamp, arsonist, blaze, lantern, brand, pine for, blowtorch, cresset, firebug, miss desperately, flambeau, flambeau (flaming torch), love in vain, incendiary, blowlamp
  2. noun Tall-stalked very woolly mullein with densely packed yellow flowers; ancient Greeks and Romans dipped the stalks in tallow for funeral torches
    Synonyms: common mullein, great mullein, Aaron's rod, flannel mullein, woolly mullein, verbascum-thapsus
  3. verb To cause to burn or undergo combustion
    Synonyms: enkindle, fire, ignite, kindle, light

ارجاع به لغت torch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «torch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/torch

لغات نزدیک torch

پیشنهاد بهبود معانی