آرام کردن، از شدت چیزی کاستن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The medicine did not allay my toothache.
دارو درد دندانم را تسکین نداد.
Experience oftentimes allays our fear of the unknown.
تجربه اغلب ترس ما را از ناشناختهها تخفیف میدهد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «allay» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/allay