امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Detention

dɪˈtenʃn dɪˈtenʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    detentions

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
بازداشت، دستگیری، حبس، نگهداری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- His detention by the police lasted five hours.
- بازداشت او توسط پلیس پنج ساعت طول کشید.
- People protested against their leader's detention without trial.
- مردم نسبت به بازداشت بدون محاکمه‌ی رهبر خود اعتراض کردند.
noun countable uncountable
تنبیه، سرزنش، بازخواست
- The teacher assigned him to detention for talking during the lesson.
- معلم او را به‌دلیل صحبت در طول درس تنبیه کرد.
- After several warnings, the student finally faced detention.
- پس‌از چند بار تذکر، سرانجام این دانشجو با تنبیه مواجه شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد detention

  1. noun confinement, imprisonment
    Synonyms:
    apprehension arrest arrestation bust custody delay detainment hindrance holding back holding pen immurement impediment incarceration internment keeping in nab pen pickup pinch quarantine restraint retention time up the river withholding
    Antonyms:
    freedom liberation release

Collocations

ارجاع به لغت detention

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «detention» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/detention

لغات نزدیک detention

پیشنهاد بهبود معانی