گذشتهی ساده:
busted upشکل سوم:
busted upسومشخص مفرد:
busts upوجه وصفی حال:
busting upانگلیسی آمریکایی به هم زدن، ترک رابطه کردن، از هم جدا شدن، به رابطه خاتمه دادن
The couple decided to bust up and go their separate ways.
این زوج تصمیم گرفتند که از هم جدا شوند و راه خود را ادامه دهند.
I heard that John and Sarah bust up last week.
شنیدم که جان و سارا هفتهی گذشته به هم زدند.
انگلیسی آمریکایی خراب کردن، داغان کردن، منهدم کردن، نابود کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The storm last night bust up our garden.
طوفان دیشب باغ ما را خراب کرد.
The economic crisis has severely bust up small businesses in the area.
بحران اقتصادی شدیداً مشاغل کوچک را در این منطقه نابود کرده است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bust up» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bust-up-with-someone