امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

برگزار کردن به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

بر پا کردن، انجام دادن، ترتیب دادن

فونتیک فارسی

bargozaar kardan
فعل متعدی
to hold, to administer, to conduct, to perform, to observe, to manage, to celebrate, to supervise

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

- برگزار کردن مراسم نوروز

- to observe Norooz ceremonies

- آقای پاکروان این جشنواره را برگزار کرد.

- Mr. Pakravan managed this festival.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد برگزار کردن

  1. مترادف:
    برپاداشتن ترتیب دادن برپا کردن منعقد کردن
  1. مترادف:
    انجام دادن
  1. مترادف:
    ادا کردن به‌جا آوردن
  1. مترادف:
    سپری کردن

ارجاع به لغت برگزار کردن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «برگزار کردن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/برگزار کردن

لغات نزدیک برگزار کردن

پیشنهاد بهبود معانی