to hold, to administer, to conduct, to perform, to observe, to manage, to celebrate, to supervise
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
برگزار کردن مراسم نوروز
to observe Norooz ceremonies
آقای پاکروان این جشنواره را برگزار کرد.
Mr. Pakravan managed this festival.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «برگزار کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/برگزار کردن