آیکن بنر

فقط تا پایان امروز - تا 50% تخفیف برای خرید اشتراک هوش مصنوعی

فقط تا پایان امروز - تا 50% تخفیف خرید AI

اعمال کد تخفیف
آخرین به‌روزرسانی:

ترتیب دادن به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

فعل متعدی
فونتیک فارسی / tartib daadan /

to arrange, to dispose, to contrive, to order, to organize, to put in order, to array, to collocate, to classify, to assort, to regulate

to arrange

to dispose

to contrive

to order

to organize

to put in order

to array

to collocate

to classify

to assort

to regulate

نظم دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

ترتیب فروش خانه را دادم.

I arranged for the sale of the house.

آن‌ها برای ترتیب دادن آزادی گروگان‌ها ملاقات کردند.

They met to arrange the release of hostages.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ترتیب دادن

با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.

مترادف:

ارجاع به لغت ترتیب دادن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ترتیب دادن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ترتیب دادن

لغات نزدیک ترتیب دادن

پیشنهاد بهبود معانی