to rectify, to correct, to fix, to mend, to repair, to rig, to right
او باید صندلی شکسته را درست کند.
She needs to fix the broken chair.
او سعی کرد ماشین قدیمی را خودش درست کند.
He tried to repair the old car himself.
to make, to manufacture
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
برای درست کردن کیک دو فنجان آرد و یک فنجان شیر لازم خواهی داشت.
To make the cake, you will need two cups of flour and one cup of milk.
برای درست کردن پوستر باید چند مقوا بخرم.
I need to buy some card to make a poster.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «درست کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/درست کردن