آخرین به‌روزرسانی:

Lord

lɔːrd lɔːrd lɔːd

گذشته‌ی ساده:

lorded

شکل سوم:

lorded

سوم‌شخص مفرد:

lords

وجه وصفی حال:

lording

شکل جمع:

lords

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2

ارباب، سید، مالک، صاحب، شاهزاده، سرور، فرمانروا، فرمانفرما، صاحب اختیار

our late sovereign lord

سرور شاهوار و فقید ما

lord of a few acres

مالک چند جریب زمین

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Dinner is ready, my Lord.

سرورم، شام حاضر است.

noun countable

خدا، ایزد، خداوندگار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

the Lord is my shepherd ...

خداوند شبان من است ...

noun countable

(قدیمی یا به شوخی) شوهر

noun countable

عیسی مسیح

noun countable

(انگلیس) لرد، عضو مجلس لردان

Lord Byron

لرد بایرون

noun countable

(حرف ندا به نشان شگفتی یا رنجش) خدایا!، عجب!

verb - intransitive

مانند لرد رفتار کردن، عنوان لردی دادن به، شکوهیدن، (نادر) به مقام لردی رساندن، لرد کردن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد lord

  1. noun master
    Synonyms:
    leader ruler commander governor superior captain king monarch prince sovereign liege overlord seigneur potentate aristocrat noble nobleman peer magnate baron count earl viscount marquis duke patrician royalty bishop parliamentarian don old man dad man upstairs commandant

Collocations

the lords

(انگلیس) مجلس لردان، مجلس اعیان

Idioms

lord it (over)

با قلدری یا غرور رفتار کردن، سلطه‌گری کردن، آقابالا سری کردن

ارجاع به لغت lord

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «lord» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/lord

لغات نزدیک lord

پیشنهاد بهبود معانی