گذشتهی ساده:
eclipsedشکل سوم:
eclipsedسومشخص مفرد:
eclipsesوجه وصفی حال:
eclipsingشکل جمع:
eclipsesنجوم گرفت، خسوف، کسوف، گرفتگی، ماهگرفتگی، خورشیدگرفتگی
The lunar eclipse painted the moon a deep red.
ماهگرفتگی ماه را به رنگ قرمز سیری درآورد.
The eclipse darkened the sky, casting an eerie shadow over the land.
کسوف آسمان را تاریک کرد و سایهای وهمآور بر روی زمین انداخت.
The lunar eclipse darkened the sky.
گرفتگی آسمان را تاریک کرد.
ادبی افول، از دست رفتن موقعیت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the eclipse of the Romans empire
افول امپراطوری روم
The recent scandal caused an eclipse of the company's previous success.
رسوایی اخیر، باعث افول موفقیت قبلی این شرکت شد.
نجوم (ماه یا خورشید) گرفتن، خسوف کردن، کسوف کردن، سایهافکن شدن
The moon eclipsed the sun for one minute.
ماه جلوی نور خورشید را برای یک دقیقه گرفت.
The moon will be totally eclipsed at 10 a.m.
ماه در ساعت ۱۰ صبح کاملاً خسوف میکند.
کنار زدن، زیردست کردن، خدشهدار نمودن، ناتوان کردن، تهدید کردن
Soon Byron's fame eclipsed everyone else's.
طولی نکشید که شهرت بایرون همه را ناتوان کرد.
The new rising star's talent threatened to cast an eclipse over the seasoned actor's career.
استعداد ستارهی نوظهور جدید، زندگی حرفهای این بازیگر باتجربه را تهدید میکند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «eclipse» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/eclipse