گذشتهی ساده:
transcendedشکل سوم:
transcendedسومشخص مفرد:
transcendsوجه وصفی حال:
transcendingورارفتن، برتری یافتن، سبقت جستن، بالاتر بودن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to transcend material existence
فراسوی وجود مادی رفتن
a story that transcends belief
داستانی که باورکردنی نیست
a writer whose fame has transcended his father's
نویسندهای که شهرت او از پدرش بیشتر شده است
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «transcend» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/transcend