امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Transcendent

    trænˈsendənt trænˈsendənt
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی

    noun adjective
    برتر، فائق، افضل، مافوق، ماورای مقولات، دهگانه، خارج از جهان مادی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد transcendent

    1. adjective extraordinary
      Synonyms:
      supreme perfect superior ultimate fantastic accomplished original incomparable matchless peerless unparalleled unequalled unrivalled exceeding towering consummate sublime transcending transcendental supernatural otherworldly transmundane infinite eternal boundless entire whole abstract intellectual theoretical hypothetical obscure absolute innate intuitive primordial intact beyond grasp unequalable finished ideal
      Antonyms:
      ordinary inferior simple
    1. adjective extraordinary, superior
      Synonyms:
      supreme perfect ultimate absolute superior accomplished matchless incomparable fantastic original peerless preeminent unequalled unrivalled unequalable finished ideal infinite entire whole eternal boundless transcending exceeding towering surpassing sublime unique innate intellectual abstract hypothetical theoretical intuitive primordial second to none obscure beyond grasp otherworldly transmundane unparalleled consummate intact supernatural
      Antonyms:
      ordinary inferior simple

    ارجاع به لغت transcendent

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «transcendent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/transcendent

    لغات نزدیک transcendent

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی