گذشتهی ساده:
surmountedشکل سوم:
surmountedسومشخص مفرد:
surmountsوجه وصفی حال:
surmountingبالا قرار گرفتن، غالب آمدن بر، برطرف کردن، از میان برداشتن، فائق آمدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to surmount a temptation
بر وسوسهای چیره شدن
to surmount obstacles
از موانع گذشتن
to surmount difficulties
مشکلات را پشت سرگذاشتن
The house surmounts a high hill.
خانه بر فراز تپهی بلندی قرار دارد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «surmount» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/surmount