امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Surmount

sərˈmaʊnt səˈmaʊnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    surmounted
  • شکل سوم:

    surmounted
  • سوم‌شخص مفرد:

    surmounts
  • وجه وصفی حال:

    surmounting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
بالا قرار گرفتن، غالب آمدن بر، برطرف کردن، از میان برداشتن، فائق آمدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- to surmount a temptation
- بر وسوسه‌ای چیره شدن
- to surmount obstacles
- از موانع گذشتن
- to surmount difficulties
- مشکلات را پشت سرگذاشتن
- The house surmounts a high hill.
- خانه بر فراز تپه‌ی بلندی قرار دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد surmount

  1. verb overcome, triumph over
    Synonyms:
    best better cap clear conquer crest crown defeat down exceed hurdle leap lick negotiate outdo outstrip over overpower overtop pass prevail over rise above subdue surpass throw top vanquish vault
    Antonyms:
    give in surrender yield

ارجاع به لغت surmount

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «surmount» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/surmount

لغات نزدیک surmount

پیشنهاد بهبود معانی