۷۰٪ تخفیف تا پایان اسفند - اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی 💚

Surmount

sərˈmaʊnt səˈmaʊnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    surmounted
  • شکل سوم:

    surmounted
  • سوم‌شخص مفرد:

    surmounts
  • وجه وصفی حال:

    surmounting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
بالا قرار گرفتن، غالب آمدن بر، برطرف کردن، از میان برداشتن، فائق آمدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- to surmount a temptation
- بر وسوسه‌ای چیره شدن
- to surmount obstacles
- از موانع گذشتن
- to surmount difficulties
- مشکلات را پشت سرگذاشتن
- The house surmounts a high hill.
- خانه بر فراز تپه‌ی بلندی قرار دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد surmount

  1. verb overcome, triumph over
    Synonyms:
    defeat conquer beat vanquish subdue overpower exceed surpass outdo top better pass clear prevail over crest cap crown outstrip rise above triumph over over throw leap vault negotiate hurdle down lick best
    Antonyms:
    surrender yield give in

ارجاع به لغت surmount

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «surmount» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/surmount

لغات نزدیک surmount

پیشنهاد بهبود معانی