فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Fritter

ˈfrɪt̬ər ˈfrɪtə

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

غذا و آشپزی فریتر، کوکو، پیراشکی گوشت

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

مشاهده

She ordered a savory vegetable fritter as an appetizer.

او به‌عنوان پیش‌غذا یک کوکو سبزیجات خوشمزه سفارش داد.

My favorite breakfast treat is a crispy fritter.

غذای موردعلاقه‌ی من برای صبحانه یک فریتر ترد است.

verb - transitive

تلف کردن، هدر دادن، حرام کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

He frittered away all his money on drink.

همه‌ی پول خود را سر مشروب به هدر داد.

She frittered away her savings on unnecessary shopping sprees.

او پس‌اندازش را در خریدهای غیرضروری حرام کرد.

verb - transitive

خرد کردن، قطعه‌قطعه کردن، تکه‌تکه کردن، پاره‌پاره کردن، شکستن

The earthquake caused the ground to fritter into countless pieces.

زمین‌لرزه باعث شد که زمین به قطعات بی‌شماری قطعه‌قطعه شود.

Be careful not to fritter the delicate glassware when you're washing it.

مراقب باشید که ظروف شیشه‌ای ظریف را هنگام شستن آن‌ها نشکنید.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fritter

  1. verb waste away
    Synonyms:
    waste consume squander throw away misspend dissipate spend like water go through run through be wasteful with cast away lavish blow idle trifle dally diddle away frivol
    Antonyms:
    save store hold

ارجاع به لغت fritter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fritter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fritter

لغات نزدیک fritter

پیشنهاد بهبود معانی