Fritter

ˈfrɪt̬ər ˈfrɪtə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
غذا و آشپزی فریتر، کوکو، پیراشکی گوشت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- She ordered a savory vegetable fritter as an appetizer.
- او به‌عنوان پیش‌غذا یک کوکو سبزیجات خوشمزه سفارش داد.
- My favorite breakfast treat is a crispy fritter.
- غذای موردعلاقه‌ی من برای صبحانه یک فریتر ترد است.
verb - transitive
تلف کردن، هدر دادن، حرام کردن
- He frittered away all his money on drink.
- همه‌ی پول خود را سر مشروب به هدر داد.
- She frittered away her savings on unnecessary shopping sprees.
- او پس‌اندازش را در خریدهای غیرضروری حرام کرد.
verb - transitive
خرد کردن، قطعه‌قطعه کردن، تکه‌تکه کردن، پاره‌پاره کردن، شکستن
- The earthquake caused the ground to fritter into countless pieces.
- زمین‌لرزه باعث شد که زمین به قطعات بی‌شماری قطعه‌قطعه شود.
- Be careful not to fritter the delicate glassware when you're washing it.
- مراقب باشید که ظروف شیشه‌ای ظریف را هنگام شستن آن‌ها نشکنید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fritter

  1. verb waste away
    Synonyms: be wasteful with, blow, cast away, consume, dally, diddle away, dissipate, frivol, go through, idle, lavish, misspend, run through, spend like water, squander, throw away, trifle
    Antonyms: hold, save, store

ارجاع به لغت fritter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fritter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fritter

لغات نزدیک fritter

پیشنهاد بهبود معانی