غذا و آشپزی فریتر، کوکو، پیراشکی گوشت
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی غذا و آشپزی
She ordered a savory vegetable fritter as an appetizer.
او بهعنوان پیشغذا یک کوکو سبزیجات خوشمزه سفارش داد.
My favorite breakfast treat is a crispy fritter.
غذای موردعلاقهی من برای صبحانه یک فریتر ترد است.
تلف کردن، هدر دادن، حرام کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He frittered away all his money on drink.
همهی پول خود را سر مشروب به هدر داد.
She frittered away her savings on unnecessary shopping sprees.
او پساندازش را در خریدهای غیرضروری حرام کرد.
خرد کردن، قطعهقطعه کردن، تکهتکه کردن، پارهپاره کردن، شکستن
The earthquake caused the ground to fritter into countless pieces.
زمینلرزه باعث شد که زمین به قطعات بیشماری قطعهقطعه شود.
Be careful not to fritter the delicate glassware when you're washing it.
مراقب باشید که ظروف شیشهای ظریف را هنگام شستن آنها نشکنید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fritter» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fritter